برخي دين پژوهان معتقدند آموزه هايي كه دربارة جنّ، شيطان و فرشته هست، جزو باورهاي اصلي يهوديان نبوده است؛ بلكه بعدها از راه برخورد با اديان ديگر وارد آن شده است. هنگامي كه يهوديان به بابل تبعيد شده بودند (اسارت بابلي)، در تماس مستقيم با دين زرتشتي قرار گرفتند و پس از پايان اسارت و در دوران استيلاي ايرانيان بر يهود نيز تحولاتي در آيين يهود روي داد (انس اميركاني، ج 1، 1888م، ج 1، ص 387). ازجمله علل بروز اين تحولات برخورد آيين يهود با آيين زردشتي بود كه سبب ورود اعتقادات جديدي در اين آيين شد (مبلغى آبادانى، 1376، ج 2، ص 235).
البته با توجه به اينكه در تورات و داستان فريب خوردن حضرت آدم (پيدايش3: 1ـ7)، به صراحت از شيطان نام برده شده است مي توان نظر مزبور را مردود دانست، مگر اينكه بپذيريم تورات فعلي پس از اسارت در بابل نوشته شده است (ر.ك: هوردرن، 1368، ص36ـ39، 54ـ59؛ باربور، 1362، ص130، 131؛ يوسفيان، 1391، ص 254).
به هر روي، نخستين گزارشي كه در عهد عتيق دربارة شيطان بيان شده، مربوط به باغ عدن است (پيدايش 3: 1ـ7؛ حزقيال 28: 13). او در اين باغ به شكل مار ظاهر شد و حوّا را فريب داد. گزارش ديگر مربوط به حضور او در آسمان و در پيشگاه خداوند است (ايوب 1: 6 و 2: 1)، چنان كه در كتاب مقدس به صراحت آمده است، او هم در آسمان ها حضور داشت و هم به زمين مي آمد (ايوب 1: 7).
اسم جنّ در اصل عبراني أوب» است كه به معناي توخالي» يا داراي شكم تهي و فراخ» و يا ظرف توخالي» است؛ زيرا آنها معتقد بودند كه صداي جنّ از داخل شكمش خارج مي شود (حبيب و فارس، 1996م، ص 154؛ بلاغي نجفي، 1985 م، ج 2، ص 65).
نزديك به همين معنا در تورات آمده است: و چون ايشان به شما گويند كه از اصحاب جنّ ها و جادوگراني كه جيك جيك و زِم زِم مي كنند، سؤال كنيد (إشعيا 8 : 19) و به زير افكنده شده از زمين تكلّم خواهي نمود و كلام تو از ميان غبار پست خواهد گرديد و آواز تو از زمين، مثل آواز جن خواهد بود و زبان تو از ميان غبار زم زم خواهد كرد (إشعيا 29 : 4).
براساس باورهاي دين يهود، جنّ مي تواند انسان را تسخير كند؛ از همين روي، پيروان آن از همراهي و هم نشيني با جنّ نهي شده اند (بلاغي نجفي، 1985، ج 2، ص 64و65)؛ اسلام نيز پيروانش را از تعامل با جن و شياطينِ جِنّي نهي مي كند. در سفر لاويان آمده است: مرد يا زني كه صاحب جن يا جادوگر باشد، بايد كشته شود. آنها را سنگسار كنيد. خون ايشان بر خودشان است» (لاويان20: 27).
و در جاي ديگر آمده است: به صاحبان جنيان توجه نكنيد. به جادوگران نپردازيد تا مبادا توسط آنان ناپاك شويد، خداوند و خداي شما منم» (لاويان 19: 31).
و همچنين تورات رابطه با جنّيان را نزد يهُوَه مكروه و رجس مي داند (تثنيه 18: 12؛ دوم پادشاهان 23: 24). البته تورات قدرت زيادي براي جن و حتي كساني كه با آن رابطه دارند، قائل است؛ چنان كه در اول سموئيل بيان است: پس از مرگ سموئيل، شاؤل همة بني اسرائيل را جمع كرد و در جِلبوع اردو زد. چون شاؤل لشكر فلسطينيان را ديد، ترسيد و مضطرب شد و از يهُوَه سؤال كرد و يهُوَه او را جواب نداد [نه به وسيلة خواب و نه روشي ديگر]. پس شاؤل به خادمان خود گفت: زني را كه با جنّيان در ارتباط است، بطلبيد تا نزد او رفته از او مسئلت نمايم و شاؤل با تغيير چهره خويش شبانگاه نزد آن زن رفت» (سموئيل 28: 3- 7).
و در ادامه (سموئيل 28: 7- 24) از چگونگي ارتباط زن جن گير با سموئيل و صحبت هاي رد و بدل شده ميان سموئيل و شائول به صورت مفصل بحث مي شود (اول تواريخ 10: 13- 14).
يكي از نام هاي شيطان در فرهنگ ديني يهود، عزازيل» است. اين نام واژه اي عبرانى و نام ديوي شرور است كه در تورات از آن ياد مي شود (سفر لاويان 16: 8) و سپس وارد اسطوره هاي يهود مي گردد. اين ديوان را در اصطلاح ديوان بز شكل» مي گويند و رئيس اين ديوان نيز عزازيل است. عزازيل به معناى عزيزشده، كسى است كه در ميان ملائكه عزيز و محترم بود. او عزت و توانايى ظاهرى داشت. شيطان را ازاين رو عزازيل گفته اند كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام بود و در عبادت خدا كوشا و پيش قدم مي نمود (صالحى حاجى آبادى، 1382، ص 34).
همچنين عزازيل، نام بزى است كه كفارة گناهان را بر او مي گذارند و در وادى باير و بي آب وعلف رها مي كنند تا كفارة گناهان قوم را به جايي نامعلوم ببرد (ر.ك: تورات، سفر لاويان، باب 16: 8 و 21 و 26؛ بلاغى، 1386 ق، ص 167).
يهوديان همانند برخي مسلمانان، شيطان و جن را از جنس ملائكه مي دانند كه خداوند آنها را به سجده امر كرد؛ ولي شيطان به سبب حسادت، استكبار ورزيد (العقاد، 1969 م، ص 109). جن گیری
در عهد عتيق، شيطان پس از آنكه خداوند، آدم و حوارا از خوردن ميوة شجرة ممنوعه نهي كرد، در هيئت مار به عنوان زيرك ترين حيوان، نزد آنان مي رود و مژده مي دهد كه اگر از درخت نيك و بد بخوريد، عارف خواهيد شد (پيدايش3: 1-7).
در ادبيات يهود دربارة آخرالزمان يهودي» مي توان سير نفوذ شيطان را مشاهده كرد. اين تفكر آخرالزماني نخست به داوري دربارة فرشتگان عصيانگر، پيران و روان هاي بليعال و مستمه (از نام هاي شيطان در كتاب مقدس و در كيش يهود) و ديگر فرشتگاني مي پردازد كه از حق خود تخطي كرده اند، در كتاب عروج موسي آخرين مجازات اين مي شود كه مبارزه اي ميان خدا و شيطان باشد؛ سپس در گفتار مربوط به عالم غيبي و در كتاب عروج اشعيا (هاكس، 1377، ص ۷۰ـ۷۱؛ صادقي تهراني، 1390، ص 18 و 19). شيطان به صورت هماورد خدا تجلي يابد. سرانجام در دوران عهد جديد» اين باور گسترش مي يابد كه برپايي پادشاهي خدا هم زمان با شكست شيطان خواهد بود (كيمن، 1378، ص87).