برخي محققان مسيحي كتاب مقدس، وجود جن را منكر شده اند (بلاغي نجفي، 1985، ج 2، ص 125ـ128)، اما با توجه به متن عهد جديد و آن گونه كه از باورهاي مسيحي برمي آيد، مسيحيان به وجود جن معتقد بوده، شيطان و جن را موجودي حقيقي مي دانند (اول قرنتيان 6: 3).
يكي از تفاوت هاي اساسي جن شناختي در اسلام با مسيحيت و يهوديت اين است كه آنها به وجود جنّيان خوب و باايمان اعتقاد ندارند و واژة ديو براي آنها فقط به معناي جنيان بدكردار» و تقريباً معادل لفظ شيطان در اسلام است(ر.ك: بلاغي نجفي، 1985، ج 2، ص 124). اين موضوع ريشه در انديشه و آموزة كتاب مقدس دارد. براي مسيحيان همة جنّيان دستياران شيطان اند و مي خواهند انسان ها را تسخير كنند؛ ازاين رو، مسيحيان، جن را ارواح خبيث» يا ارواح شيطاني» مي دانند و انجيل، شيطان را رئيس جنّيان» مي خواند (متي 9: 34).
نكتة ديگري كه در الهيات مسيحي بايد به آن توجه كرد، اينكه انجيل شيطان را از جنس فرشته و يكي از آنها مي داند نه اينكه موجودي هم عرض فرشته و انسان. مسيحيان نيز دربارة اينكه شيطان، يكي از فرشتگان بوده است، هم نظرند (ر.ك: مك داول دان؛ 1383، ص 48؛ هاكس، 1377، ص545)؛ قديس آگوستين مي گويد: شيطان، فرشته اي همانند ديگر فرشتگان (بلاغي نجفي، 1985م، ج 2، ص 166) و داراي سيرت نيك بوده است (مك گراث، 1385، ص 289).
مسيحيان معتقدند طبيعت شيطان روحاني و فرشته اي است كه مثل ديگر فرشتگان از ساير ممكنات ممتاز است (افسسيان 6: 12) حال اعم از اينكه آن امتياز عقلي مثل ادراك و تمييز باشد، يا حسي مثل ميل و شهوت و يا ارادي مثل اختيار (هاكس، 1377، ص 547).
كتاب مقدس وجود شيطان را حقيقي و از نوع بشر مشخص تر و حقيقي تر مي داند كه بر ارواح پليد رياست و سلطنت دارد (اول قرنتيان 6: 3).
او دشمن خداست پس مبغوض و ازنظر لطف حضرت سبحان مطرود و آواره و با پيروان خود در عذاب است. از كتاب مقدس به دست مي آيد كه او با فرشتگانش در زنجيرهاي ظلمت و براي داوري محبوس اند (دوم پطرس 4: 2) و چون او ازجملة مؤمنان نيست، البته در آن روز به عذاب ابدي، معذب و معاقب خواهد بود (متي، 41: 25).
اما بايد دانست كه مطرود بودن شيطان، مانع فعاليتش در اين دنيا نمي شود؛ بلكه خداوند و رئيس اين جهان و دشمن خدا و انسان است (هاكس، 1377، ص 547). جهان بتپرستي فرآوردة صنع اوست؛ اما مسيح شوكت و اقتدار او را درهم شكست و نيروي نفوذ فرمان او را تضعيف كرد، تا آنجا كه مسيحيت توانست بر وي چيره شود. ابليس مقام نخست را در ميان ساحران دارد؛ زيرا پادشاه ارواح سُفليه» نزد مسيحيان و شعراي قرون وسطا است (حجتي، 1372). در بسياري از آيات عهد عتيق و عهد جديد از جن، شيطان و ابليس به صراحت نام برده شده است.
شيطان به هر شكل و وسيله اي درمي آيد. حتي به هيئت فرشتگان نور تا با آن انسان را فريب دهد و از خدا بيزار كند (دوم قرنتيان 11: 14).
لفظ شيطان و جن براي موجودات و ارواح شرور كه به فرمان خدا در انسان و حيوان داخل شده، آنها را به ديوانگي و صرع (جن زدگي) مبتلا ساخته اند نيز استعمال شده است (متي 9: 34).
انجيل بيان مي كند حضرت مسيح عليه السلام بر جنيان و شيطان ها تسلط داشت و آنها از دستور او پيروي مي كردند. در انجيل لوقا آمده است كه او جن را از بدن جن زدگان بيرون مي كرد؛ (لوقا 4: 33ـ36)؛ البته بر اساس اين تصور باطل كه عيسي عليه السلام ابن الله است (لوقا 4: 41).
انجيل علاوه بر بيان توانايي حضرت عيسي در درمان جن زدگي، اين قدرت را براي حواريون نيز قائل است (متي 10: 9- 1).
در ذيل به مواردي از رويارويي حضرت مسيح با جن زدگان مي پردازيم: و هنگامي كه ايشان بيرون مي رفتند، ناگاه ديوانه اي گنگ را نزد او آوردند و چون جن بيرون شد، گنگ گويا گرديد و همه در تعجب شده، گفتند: در اسرائيل چنين امري هرگز ديده نشده بود. ليكن فريسيان گفتند: به واسطة رئيس جنيان، جن ها را بيرون مي كند» (متي 9: 34- 33).
و چون به نزد جماعت رسيدند، شخصي پيش آمد و نزد وي زانو زده، عرض كرد: اي سرور بر پسر من رحم كن؛ زيرا جن زده و به شد ت متألّم است؛ چنان كه بارها در آتش و مكرراً در آب مي افتد. او را نزد شاگردان تو آوردم، نتوانستند او را شفا دهند. عيسي در پاسخ گفت: اي فرقة بي ايمانِ كج رفتار، تا به كي با شما باشم و تا چند متحمل شما گردم؟ او را نزد من آوريد. پس عيسي او را نهيب داده، جن از وي بيرون شد و در ساعت آن پسر شفا يافت» (متي 17: 21ـ14).
همچنين در انجيل آمده است كه جنّيان در وجود مردي جن زده نفوذ كرده بودند و حضرت عيسي عليه السلام آنان را از بدن آن مرد بيرون آورد و در بدن چند خوك قرار داد (متي 8 : 33ـ28).
حضرت مسيح به برخي از شاگردان خود نيز اجازه داد روح شياطين و جن را از بدن ديوانگان خارج كنند: و دوازده شاگرد خود را طلبيده و ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند... و به ايشان وصيت كرده، گفت: ... بيماران را شفا دهيد، ابرصان را طاهر سازيد، مردگان را زنده و جن ها را بيرون كنيد (متي 10: 9ـ1).
در منابع مسيحي، داستان سجده نكردن شيطان، تأييد نشده است (Roth, 1996, p. 372)؛ اما چنان كه آگوستين مي گويد او كه فرشته اي همانند ديگر فرشتگان بود، وسوسه شد به جاي خدا بنشيند و قدرت مطلق او را غصب كند. به همين سبب او بر ضد خدا طغيان كرد (مك گراث، 1385، ص 289).
البته او در اين داستان، تنها نبود و فرشتگان ديگري نيز مرتكب گناه شدند و مقام و مسكن خويش را ترك گفتند (رسالة يهودا: 6).
آن گونه كه از كتاب مقدس برمي آيد، فرشتگان شرور داراي سرنوشت يك ساني نبوده اند. برخي به جهنم افكنده و در آنجا به زنجير كشيده شدند و تا روز داوري نهايي، نگه داري خواهند شد (دوم پطرس 2: 4)؛ برخي ديگر آزاد ماندند و به مخالفت و ستيز با فرشتگان نيك پرداختند. شيطان نيز از جملة آنان است كه آزاد مانده و به اغواگري مي پردازد (مكاشفه 12: 8ـ9).
چنان كه در كتاب مقدس به روشني آمده است، به طوركلي هدف شيطان دستيابي به جايگاه خداوند است (متي 4: 8ـ9). او و پيروانش بر آن اند انسان را به گناه و نافرماني وادارند (دانيلو، 1383، ص 111؛ مصاحب، 1383، ج 2، ص 1222). در عهد جديد، شيطانْ وسوسه گر حضرت مسيح است، اما او فريب وسوسه هاي شيطان را نمي خورد (متي 4: 11ـ1). شيطان مي تواند به هر شكلي درآيد، حتي شكل فرشتگان نور، تا از اين راه انسان ها را فريب دهد (دوم قرنتيان 11: 14). او با موجه ساختن گناه و عصيان، آن را به گونه اي جلوه مي دهد كه نزد انسان ها مقبول و پسنديده افتد و از اين رهگذر آنان را به دام گناه مي اندازد (پيدايش 3: 1ـ7) و مردم را از عمل خير باز مي دارد (مرقس 4: 15).
همچنين بر پاية تعاليم مسيحي، جنّيان بر جسم انسان ها نيز قدرت دارند و به كمك ديوهاي زيردست خويش، مي توانند انسان ها را دچار بيماري و ناخوشي گردانند (متي 8: 32ـ28). با وجود آنكه آنها در تصرف و اعمال قدرت بر جسم و حتي عقل انسان قادرند، اما هرگز نمي توانند آزادي انسان و مسئوليت او را در سيطرة خود درآورند (انس اميركاني، 1888م، ج 1، ص 388).
اما دربارة سرنوشت نهايي شيطان و ديگر فرشتگان متمرد، ظاهراً پس از سقوط انسان، مركز فرماندهي شيطان، آسمان ها بود (افسسيان 2: 2)؛ اما او همراه ديگر فرشتگان شرور به زمين افكنده شد (مكاشفه 12: 9). جن گیری
افتادن شيطان بر زمين، احتمالاً در دورة مصيبت عظيم آينده اتفاق خواهد افتاد (تيسن، ص 144). پس از اين و زماني كه مسيح با قدرت و جلال به زمين باز گردد تا ملكوت خود را برقرار سازد، شيطان به هاويه انداخته خواهد شد. او براي مدت هزار سال در بند خواهد بود و سپس براي مدت كوتاهي آزاد خواهد گرديد.
شيطان در اين مدت كوتاه مي كوشد مردم را گمراه كند و تصميم ميگيرد با لشكري عظيم، اورشليم را تسخير كند. اما آتشي از آسمان فرو خواهد ريخت و لشكر او را از بين خواهد برد. خود او نيز به همراه ديگر فرشتگان شرور به درياچهاي از آتش افكنده خواهد شد و به عذاب ابدي گرفتار خواهد گرديد
منبع: نجات جان